سومين آلبوم جويندگان سال 88
 
جویندگان عاطفه
به دنبال یک آشنا
 
 
شنبه 11 تير 1390برچسب:, :: 10:40 قبل از ظهر ::  نويسنده : مينا

 

 روزنامه ايران، شماره 4280 به تاريخ 18/5/88، صفحه 11 (ماجرا)

«شاهين» بي نشان
من «شاهين» هستم. شش ساله ام. اسم پدرم: اسد الله اطميناني است. در دهمين روز آبان سال 83 با هماهنگي ماموران 103 گاندي به شيرخوارگاه آمنه منتقل شدم. دلم مي خواهد بدانيد «شاهين» هم دل دارد و مثل همه بچه هاي شش ساله ديگر آرزو دارد پدر و مادري داشته باشد. هنوز هيچ آشنايي سراغم را نگرفته. اگر مرا مي شناسيد و هنوز به من علاقه مند هستيد با گروه جويندگان عاطفه روزنامه ايران تماس بگيريد و از تنهايي نجاتم دهيد. من هم مثل بقيه بچه ها پدر و مادر مي خواهم. مگر گناه من چه بوده كه حالااينجا هستم.

 

شيداي رها شده
اسم من «شيدا حسيني» است. شش ساله ام. يك روز با مادر و برادرم بودم كه تصادف كردم و مرا به بيمارستان «امام حسين(ع)» تهران بردند. پرستار هاي مهربان و ماموران نيروي انتظامي مي گويند: آن روز مامان و برادرم براي كم تر شدن دردم به من مواد مخدر داده و رفته اند. وقتي آن روز در بيمارستان رها شدم ديگر هيچ كس سراغم نيامد. اين شد كه از شهريور سال 87 تا به حال در شيرخوارگاه آمنه تنها ماندم. اگر آدم هاي خوب به كمكم نمي آمدند همان موقع براثر خوردن مواد مخدر مي مردم. هر روز آسمان را نگاه مي كنم. خورشيد مي آيد و مي رود. شب هاي مهتابي و تاريك برايم فرقي ندارند چرا كه از خودم هيچ چيز نمي دانم. خوب نگاهم كنيد اگر مرا مي شناسيد با گروه جويندگان عاطفه روزنامه ايران تماس بگيريد كه تا ابد يك تنهاي بي هويت باقي نمانم. من اينجا تنهاي تنهايم. پدر، مادر شما را به خدا فراموش نكنيد.

    دوساله بي نشان
من يك بچه سر راهي دو ساله ام. اسم واقعي ام را نمي دانم اما بچه هاي شيرخوارگاه آمنه «شروين» صدايم مي زنند. مي گويند اسم مامان و بابايم «ندا باقري و مجيد رحيمي» است. در بيستمين روز خرداد سال 87 ماموران كلانتري 145 ونك مرا به شيرخوارگاه آمنه آوردند.
    من شب ها از خواب بيدار مي شوم. دلم مي خواهد حرف بزنم. دلم مي خواهد داد بزنم و بپرسم چرا تنهايم گذاشتيد؟ اگر عكسم را ديديد و مرا شناختيد به گروه جويندگان عاطفه روزنامه ايران خبر بدهيد. 

    من گم شده ام 
 اين جا دري هست و دريچه اي پنهان. اين جا پسري هست و اشك هايي هميشه رها. اين جا من هستم، «مهبد» متولد 29/2/87. مامانم «غزال ترك ارزقون» و بابايم «مجيد بيات لو». مامان و بابايي كه نمي دانم كجايند. مامان! بابا! اگر عكسم را مي بينيد من در شيرخوارگاه آمنه هستم. گم شده ام. پيدايم كنيد. اين دريچه پنهان با بزرگ تر شدن و زبان باز كردن من روز به روز بزرگ تر مي شود و اشك هايم در پهناي صورتم جاري مي شوند. نگاه كنيد من چشم به راهتان هستم. شما را به خدا مرا به خانه برگردانيد. اينجا خانه من نيست!

 

 





درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید به نام او که قلم به دستم داد تا بنگارم از آنچه که در کنج دلها به فریاد کشیده میشود و بنویسم از واژه غریب عشق که زیر تلی از خاکروبه های بی احساسی مدفون میگردد. ساحل در انتظار موجی از احساس و عاطفه است که روحش را با زلالی آن جلا دهد. و من همان ساحل هستم
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جویندگان عاطفه و آدرس joyandeganeatefeh.LoxBlog.i r لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 13
بازدید ماه : 322
بازدید کل : 22927
تعداد مطالب : 86
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1